هر گوشه دستی میزنیم آوار می آید
بسیار غمگینیم و غم بسیار می آید
از در که می آمد غمی می بستمش هر بار
اینبار غم از قامتِ دیوار می آید
انگار ما تورانیانِ در مکافاتیم
اندوه بی باک است، رستم وار می آید
چشمی اگر بیدار شد محکوم بر خواب است
سر را اگر بالا کنیم افسار می آید
گوشم به آوازِ موذن خو نمی گیرد
از بس نفیر از چوبه هایِ دار می آید
در آستین آیا منِ سرخوش چه پروردم؟
از هر طرف بیرون تکاندم مار می آید
در کوه اگر فریاد کردم حالِ ما خوب است
از هشت گوشه پاسخش انکار می آید
(هاشم بختیاری)
یکشنبه شانزدهم دی ماه هزار و چهارصد و سه